-
بسم الله الرحمن الرحیم
سهشنبه 17 فروردین 1389 23:59
عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم هرکه خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم دل اگر تاریک اگر خاموش، بسم الله النور گر چراغان است بسم الله الرحمن الرحیم نامه ای را هُد هُد آورده ست آغازش تویی از سلیمان است بسم الله الرحمن الرحیم سوره ی والیل من برخیز و والفجری بخوان دل شبستان است بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد...
-
دلم یه کوکو شده
پنجشنبه 27 اسفند 1388 15:08
می کنم الفبا را روی لوحه سنگی "واو" مثل ویرانی، "دال" مثل دلتنگی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 اسفند 1388 01:25
از شعر از تمام خودم از تو دلخورم بغضم گرفته منتظر یک تلنگرم تا های های های ببارم که اشک هام مخفی کند دوباره مرا زیر چادرم کی میرساندم به تو این سر نوشت هان؟ کی میرسی دوباره تو؟ تا چند بشمرم؟ این شهر هم بدون تو انگار خالی است من بی تو جرعه جرعه فقط غصه میخورم هی کوچه های تنگ دلم را قدم نزن! از کاسه های صبر تو من بیشتر...
-
بازی کم سروصدا
یکشنبه 16 اسفند 1388 15:11
به دعوت جغد عزیزم و یه کم دیر : 1 .یرما نمایشنامه فدریکوگارسیا لورکا برام یادآور خاطرات خیلی خیلی شیرینه 2.قلعه ی حیوانات جرج اورول رو خیلی دوست دارم 3.شازده کوچولو نوشته آنتوان دوسن اگزوپری داستان کودکانه ای که به آدم بزرگ مورد علاقه م هدیه نه کادو دادم و نخوندش 4.بوف کور صادق هدایت 5.دفترچه ممنوع نوشته آلبا دسس پدس...
-
فقط نامه تو بنوسم؟
شنبه 19 دی 1388 11:00
هر زمان بیشتر می خواهمت بیشتر دریغ می شوی ام که یا نا خواسته رنجانده ام ات و یا خواسته/ناخوسته رنجانده ای ام و تنها چند لحظه ای از خوابت را هدیه می کنی با چند جمله ی عاشقانه که می مانم اینچنین بودنت را باور کنم یا آنچنان نبودنت را.... حتی سرمای ارث پدری ات را تمدید می کنی به روزی که نمی دانم تا درازای رسیدنش به انتها...
-
یکی از نامه هات که خیلی دوسش امه
سهشنبه 8 دی 1388 23:05
در بودی برایم که تازه ای را بشناسم ، تازه ای که می شناختم و نبود. من از برونی می گریختم که لحظه لحظه ی ثانیه هایش ، بی روح و تلخ بود. تا روزنی یافتم که تو بودی. سراسرم را به تو گفتم و تو به زنجیر تحمیل شده ابدیم مرا زخم می زدی. خواستم بدانی در من چه می رود. سراسرم را به تو دادم هر چند با ناخن بلند زنانه ات عریانی ام...
-
دو کلام از شاعر مورد علاقه عروس
شنبه 25 مهر 1388 22:34
...ماهی شدن به هیچ نیرزد نهنگ باش... بی خیال ...کی به کیه ؟ ما هم روشنفکر
-
....
پنجشنبه 16 مهر 1388 15:51
....ماهی شدن به هیچ نیارزد نهنگ باش ... بی خیال تولد ماشینمون مبارک
-
مریم گلی
پنجشنبه 16 مهر 1388 15:48
ماریانا سولانت روزنامه نگار و مترجم آرژانتینی و نویسنده کتاب "گارسیا مارکز به زبان تازه" اثر یاد شده را اینگونه آغاز می کند:(( تقربا مرده به دنیا آمد. در زایمان سخت با تجربه ی وحشتناک خفگی. روزهای دشوار جنین ماندن او به پایان رسیده و اگر می خواست زنده بماند باید از راهی خود را به بیرون می رساند. در آن لحظه...
-
.........
پنجشنبه 16 مهر 1388 15:30
....ماهی شدن به هیچ نیارزد نهنگ باش ... بی خیال تولد ماشینمون مبارک
-
داستان
شنبه 7 شهریور 1388 22:42
به ساعتش نگاه کرد، زمان گرفت ،می خواست با تمام سرعت مسیر را عقب-عقب بدود. دستانش رامثل پروانه چند بار زیر و بالا کرد و به اندازه تمام حجم ریه هایش هوا دزدید و شروع کرد به دویدن. چند کوچه تاریک را گذشت و چند کوچه نیمه تاریک را ، فرصت چنان کم بود که فرصت نداشت حتی برای سلامی کوتاه سری به پارچه فروشی اول بازار بزند. به...
-
اخوان ثالث
سهشنبه 3 شهریور 1388 12:43
..من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می آید بد آهنگ است بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم ببینیم آسمان هر کجا ، آیا همینن رنگ است؟
-
لبخند توی پرانتز
دوشنبه 2 شهریور 1388 14:51
هوا را از من بگیر! خنده ات را نه! (پابلو نرودا)
-
کودتا ها
یکشنبه 18 مرداد 1388 17:50
سال 1299(ه.ش) بود که انگلیس ها کودتای سیاه را به راه انداختند. امسال سال 1388 (ه.ش)است چه کسانی کودتای مخملی را به راه انداختند؟
-
جریان بی پایان
پنجشنبه 15 مرداد 1388 12:40
جریان اصلاحات از دوم خرداد تاکنون سخت بر آن شد تا راه بهروزی سیاسی مردم از مسیر قانون بگذرد که چنانچه اینگونه نباشد تضمینی برای پایداری آن وجود ندارد. همچنان که در 4 سال پیش از این مشاهده شد دولت 8 ساله اصلاحات به لطف تحریمها و اعتقاد به اخلاقمداری و قانون پیشگی به دست نا اهلان سپرده شد که با طبل توخالی عدالت هم...
-
باور
شنبه 13 تیر 1388 01:55
. . . آخر چگونه گل خس و خاشاک می شود؟ آخر چگونه این همه رویای نو نهال نگشوده گل هنوز ننشسته در بهار می پژمرد به جان من و خاک می شود؟ در من چه وعده هاست در من چه هجرهاست در من چه دست ها به دعا مانده روز و شب اینها چه می شود؟ . . . سیاوش کسرایی با دماوند خاموش
-
خالی نبودن عریضه
شنبه 6 تیر 1388 16:35
"هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد و این حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دریافت و انتشار اطلاعات و افکار، به تمام وسایل ممکن بیان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد" . اصل ۱ ٩ اعلامیه جهانی حقوق بشر
-
کینه...
سهشنبه 2 تیر 1388 09:04
درد از پا تا سر در تن من میروئید درد در رگهای من میجوشید و درد راه میجست بیرون آمدن را ناگهان من به خود پیچیدم و همهی کالبدم به خود پیچید ناگهان من لرزیدم و همهی کالبدم به خود لرزید ناگهان من در من فرو رفتم و آنگاه از من از گود نای هستی من دو مار کشان خروش و غرش سهم سر زد دو مار سیاه و سرخ که خون بود و درد بود و...
-
روزت مبارک
یکشنبه 24 خرداد 1388 13:53
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 خرداد 1388 20:52
لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود
-
تولدش مبارک
سهشنبه 5 خرداد 1388 09:31
تولد داداشم با ۳روز تاخیر مبارک
-
گفتار کوتاه
پنجشنبه 17 اردیبهشت 1388 15:21
مردم خودشان را با هرچیز خسته می کنند ...مگر با فکر و اندیشه. نیچه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 اردیبهشت 1388 10:57
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 اردیبهشت 1388 10:55
-
وَ چای دغدغه ی عاشقانه ی خوبی ست
دوشنبه 10 فروردین 1388 20:01
وَ چای دغدغه ی عاشقانه ی خوبی ست برای با تو نشستن بهانه ی خوبی ست حیاطِ آب زده، تخت چوبی و من و تو چه قدر بوسه، چه عطری، چه خانه ی خوبی ست قبول کن به خدا خانه ی شما سارا برای فاخته ها آشیانه ی خوبی ست غروب اول آبان قشنگ خواهد بود نسیم، نم نم باران نشانه ی خوبی ست بیا به کوچه که فردیس شاعری بکند که چشم تو غزل عامیانه ی...
-
= خدا =
یکشنبه 9 فروردین 1388 05:23
و عشق صدای فاصله هاست صدای فاصله هایی که غرق ابهامند سهراب
-
برای بابای گپ
دوشنبه 26 اسفند 1387 22:14
بعد از گذشت 4 روز از درگذشت ((بابای گپ))ام این شعر آقای خلیل ذکاوت رو به روح بزرگش تقدیم می کنم : یک کاسه گشت چشمه صبح جوانی اش خشکید پشت عینک ته استکانی اش از رنج های رفته به دستش چه چیز ماند؟ یک درد خط خطی که نمی شد بخوانی اش . . . آیا سزا ست شاعر یک مثنوی سکوت در یک غزل خلاصه شود زندگانی اش؟ روحش شاد
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 اسفند 1387 16:17
هر زمان بیشتر می خواهمت بیشتر دریغ می شوی ام که یا نا خواسته رنجانده ام ات و یا خواسته/ناخوسته رنجانده ای ام و تنها چند لحظه ای از خوابت را هدیه می کنی با چند جمله ی عاشقانه که می مانم اینچنین بودنت را باور کنم یا آنچنان نبودنت را.... حتی سرمای ارث پدری ات را تمدید می کنی به روزی که نمی دانم تا درازای رسیدنش به انتها...
-
بوی کافور
دوشنبه 19 اسفند 1387 02:17
تردید امانش را بریده بود واشک چشمهایش را از همیشه جذاب تر و گیرا تر می نمود. نفسهای نیم بریده ،صورت رنگ پریده و دستانی که از فرط هیجان بر قامت خود می لرزیدند _همه_ یادگار مبدا بود و التهاب مقصد! آهسته قدم برداشت.... از دودکش خانه دود بلند می شد و هنوز فانوس کنار پنجره سوسو می زد... آیا هنوز هم کسی نیمه های شب شعر می...