برای بابای گپ

 بعد از گذشت 4  روز از درگذشت ((بابای گپ))ام  این شعر آقای خلیل ذکاوت رو  به روح بزرگش تقدیم می کنم : 

 

یک کاسه گشت چشمه صبح جوانی اش 

خشکید پشت عینک ته استکانی اش 

از رنج های رفته به دستش چه چیز ماند؟ 

یک درد خط خطی که نمی شد بخوانی اش 

آیا سزا ست شاعر یک مثنوی سکوت 

در یک غزل خلاصه شود زندگانی اش؟  

  روحش شاد